رهامرهام، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 6 روز سن داره

روياي من رهام

غوغولو در جشن تولد مهرتاش جون

رابطه غوغولو و مهرتاش جون خيلي قشنگ و ديدنيه. اونها هر صبح تو خونه مامان جون همديگه رو ملاقات ميكنن تا ظهر كه من و مامان مهرتاش تعطيل بشيم و بريم دنبالشون. لحظه اول ديدار كه كلي واسه همديگه ذوق در ميكنن و بعدش بازي شروع ميشه...انرژي از مهرتاش و ذوق و خنده از رهام... اينجوري مامان جون هم ميتونه تا حدي به كارهاش برسه...     اين هم تعدادي از عكس هاي غوغولو در جشن تولد مهرتاش:   1-ابتدا غوغولو به اين شكل مورد استقبال مهرتاش و ستاره قرار ميگيره.   2- واينجوري توسط مهرتاش مورد پذيرايي قرار ميگيره:   3- و غوغولو هم كه پفك ببينه عمراً ازش نميگذره:   4- پفك...
2 شهريور 1392

عكس هاي بهاري غوغولو

دوستان عزيزم سلام همونطور كه گفتم امسال بهترين نوروز رو در كنار غوغولو سپري كرديم. اينم عكس گل پسر پاي سفره هفت سين (مجبور بوديم دستاشو بگيريم تا سفره رو به هم نريزه): باز هم ميگم اين قشنگ ترين عيدمون بود. اين هم عكس غوغولو و مادرش در بهار 92. وقتي كه با داداش محمد و داداش مهدي و داداش ايمان و ... رفتيم پينت بال ولي چون ورود بچه ها به محوطه ممنوع بود من و غوغولو از فرصت استفاده كرديم و عكس گرفتيم و بعدش رفتيم نمايشگاه غذاهاي سنتي آش ماست خورديم.     اما مهمتر از همه اينكه جشن تولد غوغولورو به جاي 20 فروردي 4 فروردين توي طبيعت برگزار كرديم. آخه ميخواستيم مفصل برگزار كنيم و همه حضور د...
12 تير 1392

تولد مادري

                                                                                                                ...
2 تير 1392

حال و هواي 1 سالگي گل پسر

دوستان عزيزم سلام! من شرمنده ام كه اينقدر دير اومدم واسه آپ. آخه نت مشكل داشت و من هم علتش پيدا نميكردم. حالا هم خيلي عجله اي اومدم و متآسفانه آنتي ويروسم آپ نيست و نميتونم دوربين وصل كنم و عكس هارو آپلود كنم ولي با اجازه تون ميخوام حالا از حال و هواي 1 سالگي گل پسر بنويسم ان شاء الله عكس ها رو به زودي ميذارم. اولين هاي "غوغولو": 1-اولين گام ها حول و حوش 14-15 اسفند بوده و حدوداً يك ماه طول كشيد تا "غوغولو " بتونه مستقل و محكم راه بره. 22 فروردين كه از اداره برگشتم پدرش گفت امرو اصلاً چارچنگولي نرفته و از وقتي بيدار شده تمام مدت سرپا بوده و با توپ بازي ميكرده. واي كه چقد هم اولين روزهاي راه رفتنش خنده دار راه ميرفت. 2- اولين بهار زندگ...
23 ارديبهشت 1392

10 ماهگي

پسركم سلام!!!!! 10 ماهگيت مباااااااااررررركككك.   روزهاي 11 ماهگيت شروع شد در حاليكه رنگ صورتت زرد شده بود و شديداً لج دندون داشتي و هركي تورو بغل ميكرد بهش حمله ميكردي كه گازش بگيري. وقتي اينجور ميشي ميدونم كه بايد منتظر دندون جديد باشيم. خوشبختانه خوب هم صبوري كردي و مث دفعه هاي قبل آبريزش و تب نداشتي و حالا كه 5 روز از 11 ماهگيت داره طي ميشه دو تا مرواريد دو سمت دندونهاي نيشت جوونه زده كه هنوز كامل خارج نشده و ما منتظرشون هستيم. مباركتتتتتت بااااااد. (بیست و پنجم بهمن ماه)       حالا 10 ماهه شدي با كلي شيطنت ها و رفتارهاي جديد. حالا ديگه تو بغل نميموني همه اش ميگي منو آزاد بذارين ...
6 اسفند 1391

عکس های 9 ماهگی

رویای من سلام!!! امروز خیلی خوشحالم عکس های 9 ماهگی گل پسر آماده شده همون طوری هم که میخواستم از آب دراومده. خداراشکر و بفرمایید اینم عکس .........دس ...دسیییییی هوراااااااا نیلوفرجون این هم عکس از دندون های کوچولوی رهام که خواسته بودی!!! اومدیم تو طبیعت از خوشحالی همه اش ذوق میکرد و به زور تو بغل کنترلش میکردیم, میخواست خودش چارچنگولی بره به سمت آتیش....     ...
15 بهمن 1391

مادر كه باشييييييييي!!!!!!

روياي من سلام!!! روزهاي 10 ماهگيت آغاز شد با ايستادن هاي چند صدم ثانيه اي!!!!! وقتي كه اولين بار ديدم براي چند صدم ثانيه به اندازه يه چشم بر هم زدن سرپا ايستادي قند در دلم آب شد و ناخودآگاه از شوق فرياد كشيدم. حالا بيشتر به روياهاي من نزديك ميشيييي. روياي اينكه بتوني راه بري و من دستتو بگيرم و ببرمت پياده روي، بريم پارك و بريم هرجايي كه دلمون خواست.... دو تايي بريم.... توي راه كه ميريم واسم حرف بزني و با شيرين زبوني هات دلبري كني و البته من هم هي قربون صدقه ات برم عزيزمممم... آخخخخخ از شيطنت هاي توي مسير نگو ديگه كه از همين الان ميتونم دونه دونه شو تصور كنم!!!!!!!!!!!!! شايد هم پسر شيطوني باشي و هي با هم دعوامون بشه!!! اين روزها بيشت...
4 بهمن 1391

دعوتت ميكنم به دوست داشتن زيبايي ها

اين پست رو با وجود مشغله زياد به مناسبت پايان نه ماهگي ات واست مي نويسم راستي ديشب يهويي يادم اومد كه بهت نگفتم اسم وبلاگت رو از چي ورداشتم!!! اسم وبلاگت رو از آهنگ ‹‹روياي من›› گرفتم. اين آهنگ استثنايي رو ابي و شادمهر امسال باهم اجرا كردند كه حسابي گل كرد و چون مفاهيم شعرش انسانيه و بسيار مورد علاقه منه و من خيلي اين آهنگ دوست دارم به خاطر همين هم تصميم گرفتم اسم وبلاگ روياي من باشه و من اين آهنگ بهت تقديم مي كنم. راستش يه چيز ديگه هم هميشه ذهن منو مشغول ميكنه و اون اينكه رسالت ما تو اين دنيا چيه؟ شايد خنده دار باشه و زدن اين حرفها با تو حالا زود باشه ولي مگه چه اشكالي داره بذار هرچي ميخوايم به هم بگيم و راحت ب...
20 دی 1391

محرم 91

صبح عاشورا پدر از من خواست كه تورو آماده كنم و لباسي رو كه خاله حميرا واسه اين روزهات خريده بود بپوشم تنت تا تورو با خودش ببره مراسم عزاداري. پسر ما هم كه دوستدار امام حسين و ابالفضله پس زودي آماده ات كردم و با پدر رفتي. واي كه چقد عزيز و دوست داشتني شدي ...  امام حسين (ع) نگهدارت باشه عزيزم.....     ...
28 آذر 1391