رهامرهام، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 7 روز سن داره

روياي من رهام

محرم 91

1391/9/28 11:59
نویسنده : زهرا آقايي
364 بازدید
اشتراک گذاری

صبح عاشورا پدر از من خواست كه تورو آماده كنم و لباسي رو كه خاله حميرا واسه اين روزهات خريده بود بپوشم تنت تا تورو با خودش ببره مراسم عزاداري. پسر ما هم كه دوستدار امام حسين و ابالفضله پس زودي آماده ات كردم و با پدر رفتي. واي كه چقد عزيز و دوست داشتني شدي ...  امام حسين (ع) نگهدارت باشه عزيزم.....

 

 

پسندها (1)

نظرات (5)

رقی
10 دی 91 14:13
اقا مهرتاش
16 دی 91 21:55
ماش ماش ماشالاه
زهرا آقايي
20 دی 91 12:25
ممنون از لطف شما
nily
21 دی 91 19:30
الهي دورش بگردم اره ذمنم اون روز بودم. مثل گل شده بود دستشم سوخته بود عزيزم دردش ميكردمنم سرما خورده بودم حالم خوب نبود
خاله سارا
23 دی 91 1:21
الهی من فداش شم فدای اون چشاش شم.