مادر كه باشييييييييي!!!!!!
روياي من سلام!!! روزهاي 10 ماهگيت آغاز شد با ايستادن هاي چند صدم ثانيه اي!!!!! وقتي كه اولين بار ديدم براي چند صدم ثانيه به اندازه يه چشم بر هم زدن سرپا ايستادي قند در دلم آب شد و ناخودآگاه از شوق فرياد كشيدم. حالا بيشتر به روياهاي من نزديك ميشيييي. روياي اينكه بتوني راه بري و من دستتو بگيرم و ببرمت پياده روي، بريم پارك و بريم هرجايي كه دلمون خواست.... دو تايي بريم.... توي راه كه ميريم واسم حرف بزني و با شيرين زبوني هات دلبري كني و البته من هم هي قربون صدقه ات برم عزيزمممم... آخخخخخ از شيطنت هاي توي مسير نگو ديگه كه از همين الان ميتونم دونه دونه شو تصور كنم!!!!!!!!!!!!! شايد هم پسر شيطوني باشي و هي با هم دعوامون بشه!!! اين روزها بيشت...
نویسنده :
زهرا آقايي
14:21