رهامرهام، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 7 روز سن داره

روياي من رهام

واژه های شیرین کودکانه رهام

عمو جهان= عمو ناااان عمو بهرام=عمو مهام کبوترها=بیه بیه بعدها کلوترا پله=پلاپلا شب به خیر=شخ خ خی بعدها شب به کل مامان=مامانا امیر=انیر نازی= نانی گربه=بوکه سبحان=اما مهناز=نعنا اقای مفیدی=اقای تفیدی مهرتاش=بتاش بردیا=بلا هاپو بغلی=هاپو ببل
22 بهمن 1393

رهام شیرین من1

رهام شیرین من آذر ماه 93 ، 2سال و ۷ماهگی خاله طیبه با ناله و تمارض:رهام !!!! من سرم درد میکنه مریضم.  رهام بعد از مکث کوتاه: من دکتر نیستم.   رهام هدفون باباشو اورده و به باباش میگه:برام آهنج  بذار توس. (آهنگ بذارتوش). بابا با بد عنقی: آهنگ چی بذارم این موقع شب؟ رهام:متشی پاشایی بذار.(مرتضی پاشایی) الهی من فدات. ...
6 دی 1393

تصورات شیرین رهام در 30 ماهگی!!!!!!!!!!!

رهام شیرین من 2 سال و 7 ماهه است و مدتیه که رفته تو کار شبیه سازی و تصورسازی. به من میگه و منم اول تعجب میکنم از رابطه ای که کشف کرده و بعد بغلش میکنم و حسابی میچلونمش. نمونه اش چند روز پیش رفته بود تو ماسه های ساختمون نیمه کاره ای که رو به روی خونه مادرمه و اب ریخته بود تو ماسه ها. یه آب شیری رنگی رو ماسه ها راه افتاد رهام رو کرد به منو گفت: مامان نیدا(نیگاه) این شیل کهبه اس.(قهوه). دیشب برنج خشکو تو لیوان ریخته و داده دستم میگه : مامان بکول(بخور) پفیلاس. دیروز بعد از بارندگی رفت تو کوچه و جفت پا می پرید تو گودالهایی که اب توشون جمع شده بود تا ابها بپاشن به اطراف.... خلاصه هیچ چیزو بدون امتحان نمیذاره. هر فکری به سرش بزنه باید...
28 آبان 1393

اين روزها حال و هوايمان باراني است......

روزهاي سخت و طاقت فرساي بيماري پدربزرگ غوغولو رو سپري مي كرديم .... هر روز دست به دامان خدا ميشديم و دعا ميكرديم او را شفا دهد... اما گويا خداوند صداي مارا نشنيد و مردي كه سرشار از زندگي و سرشار از عشق به مردم بود بار سفر بربست و چشمان مارا اشك بار و قلبهايمان را مالامال از اندوه نمود.... آقاجون اهل دل بود... او زماني كه كارمند اداره بهداشت بود با اسب در دشتها و كوهها و غارها به دنبال بيماران مبتلا به مالاريا ميگشت و آنهارا درمان ميكرد. و بعد از بازنشستگي هم با راه اندازي دارالشفا ابوالفضل العباس (ع) به خدمت به مردم نيازمند مشغول گرديد ..... آقاجون عاشق همه نوه هايش بود و غوغولو در اين بين بيش از بقيه به اين عشق جواب ميداد.... او ساعتها به گ...
26 آبان 1392

غوغولو در جشن تولد مهرتاش جون

رابطه غوغولو و مهرتاش جون خيلي قشنگ و ديدنيه. اونها هر صبح تو خونه مامان جون همديگه رو ملاقات ميكنن تا ظهر كه من و مامان مهرتاش تعطيل بشيم و بريم دنبالشون. لحظه اول ديدار كه كلي واسه همديگه ذوق در ميكنن و بعدش بازي شروع ميشه...انرژي از مهرتاش و ذوق و خنده از رهام... اينجوري مامان جون هم ميتونه تا حدي به كارهاش برسه...     اين هم تعدادي از عكس هاي غوغولو در جشن تولد مهرتاش:   1-ابتدا غوغولو به اين شكل مورد استقبال مهرتاش و ستاره قرار ميگيره.   2- واينجوري توسط مهرتاش مورد پذيرايي قرار ميگيره:   3- و غوغولو هم كه پفك ببينه عمراً ازش نميگذره:   4- پفك...
2 شهريور 1392